غزلی قدیمی
نکند که دلبر من دل بهتری بگیرد
سر من فرو گذارد سر دیگری بگیرد
نکند که فاتحِ قریه ی ما بیاید و باز
به این هوا بیفتد ده بهتری بگیرد
نکند که ماه پنهان شده در عمیقِ جانم
سر بام رفته شاید که کبوتری بگیرد
من و این دو روز عمری که خبر ندارم از آن
تو و تیغ چشمهایت که به کشوری بگیرد
تو بگو که مرغ تنها پرو بال هم که باشد
به جز آسمان غمها به کجا پری بگیرد
به بهار نازنینان که اجابت چمن را
همه آرزویم اینست گلم بری بگیرد
خرداد هشتاد و سه
+ نوشته شده در جمعه بیست و ششم مهر ۱۳۹۲ ساعت 3:9 توسط
|
تو نگو ما را به دان شه بار نیست