سلام دوست عزیز
شاید تو جنید را بشناسی شاید هم نه اگر می شناسی که هیچ اما اگر
نمی شناسی محمد رفیع جنید از شاعران خوب و جوان افغانستان و از دوستان
شفیق و مهربان نویسنده این سطور است که زمانی از حسن روزگار در همسایگی
هم بودیم و قدرش را ندانستیم تا از پیش ما رفت.
محمد رفیع جنید بعد از مدتها به ایران بازگشت تا دل دوستانش را از دیدار خود
شاد کند. جنید را نه تنها برای شعر های زیبایش که برای روح اشفته و شیدایی
عاشقانه اش دوست داشتم که شعر های زیبا یش هم از همان شیدایی عاشقانه
سرچشمه گرفته بود.
جنید را هر وقت که می دیدم عاشق بود و عاشق و حتی خیلی وقتها شاعر هم
نبود و تنها عاشق بود و همین
اما اینبار که بعد از مدتی دوری و انتظار دیدمش عاشقی بود که غیر از عاشقی
شاعر هم بود و نویسنده و مولف و بنیانگذار یک مکتب ادبی به همراه عده ای دیگرهم
بود و روشنفکر که نه خدا نکند که حیف امثال جنید است گرفتار شدن به این بلیه.
اما ان روح عاشق هم کمتر در تجلی بود و این را یکی از دوستان فاضلش هم اشاره
کرده است در مقاله ای که به مناسبت حضور جنید در ایران نگاشته شده.
البته این خوب است که شاعر بتواند شوریده گی اش را در درون حمل کند و به
بیرون سرایت ندهد اما بعضی وقتها شاعر کم می اورد و شوریده گی درون به شکل
جنون نمایان می شود و انگاه یکی بیایدو شاعر را بگیرد از دست مردم یا مردم را نجات
بدهد از دست شاعر.
جنید هم رفت همچون خیلی های دیگرو ما مردم بی انکه مفاخر فرهنگی خودمان
را بشناسیم درگیر توهم فرهنگ هستیم و این درگیری به مرزی می کشاند مردم را
که دیوانه می شوند بی انکه جنونشان بوی شاعرانگی بدهد و این یک فاجعه
اجتماعی می تواند باشدکه یقینن هم هست
محمد رفیع جنید از سرامدان شاعران هم نسل خودش است در صفات خوب شاعرانه
و انسانی. جنید هم شاعر خوبی بود و هم انسان خوبی و اینرا همه می گفتند
خاصه انانکه با او نزدیکتر بودند.
شعر جنید هم شعری است مختص خودش که بیان فخیم ان به همراه لطافت های
زبانی و نو اوری های بیانی از ویژگی های ان به حساب می اید. با اینکه جنید
از زبان و قالبی قدیمی در اشعارش استفاده می کنداما بیان جنیدبیانی امروزی
و با ویژگی های سبک شناسی شعر امروز به حساب می اید و همین ویژگی
سبب شده است که شعر جنید هم مخاطبین شعر کلاسیک را به همراه خود
داشته باشد و هم مخاطبین شعر امروز را
حضور جنید بهانه ای بود تا دوستان دیداری با هم داشته باشند و شاعران همیشه
غمگین دلی از غم تازه شاید شعری بگویند که غباری از دلی بگیرد.
نمی دانم چه می خواهد این یاد رضا ضیایی که ول کن هم نیست و دایم می گوید
که هی فلانی مرا هم از قلم نیا نداز. و هی فلانی روحت شاد و هی فلانی جایت
خالی و صداقتت جاری هی فلانی
با اجازه از رفیع جنید که می دانم چه قدر رضا را دوست داشت و او هم جنید را
این پست را با یک رباعی که ورد همیشگی رضا ضیایی بود به اتمام می رسانم
غمگین دل خود به دهر شاد از که کنیم
چون دلبر خود خودیم یاد از که کنیم
مردم به فلک شکوه زبیداد کنند
ما خود فلک خودیم داد از که کنیم