حضور خسته ی اشیاء
وسالهای بدون امید و یاس
وسالهای گر گرفته گی در التهابهای شبانه
چه میشد اینکه کمی مدت کمی شده حتی
ز رنگ و روی تنت بوی سدر را بتکانی
و بوی نشئه ی کافور را
و آب جوی حقیقت روان تر از همه جا هست
درون خانه
و در لوله های سرد و گرم ظرف شویی
سلام بود که در شکل خود حقیقت محضی داشت
و مختصر تفاوتی که داشت در این بود
که بر زبان که جاری بود
و در کجا و چگونه
کنار فواره ی بلند ماهیها
یا انحنای حجم فرو رفته ی زبان بازی
یا نطق انتخابی یک مرد محترم
در شکل خود حقیقت محضی هستیم
با مختصر تفاوتی از رنگ و عطر و شکل
با قد و وزنها ی موازی
با ارزوهایی که مثل هم
هم بوده ایم و نبوده ایم
شاید میان ما
یک ربط و رابطه ای هست
نزدیک تر ز رابطه ی ابر با درخت
شاید میان ما
چیزی شبیه شوق سرک میکشد که سخت
ما را به حجم سبز تن خویش می برد
ما را به گونه گونی اشیاء
در شکل شاعرانه ی نا موزون
اشکال کار
در وزن شعر نیست
در شاعرانگی است که گاهی بدون هیچ دلیلی
از برکت حضور نا مقدس نا شاعر ها
انکار می شود
ما ارتباط ساده ای هستیم
که هیچ کار ما
ربطی به کار دیگر ما نداشت
یار باقی دیدار باقی
تو نگو ما را به دان شه بار نیست