اندوه عمر گذشته

بااینکه پائیزماندم بااینکه بی برگ وبارم

ایاشودای پرستو روزی بیایی کنارم

بامن بمان تابخانم اوازی ازجنس باران

سرپنجه های شمارا کم داردامشب دوتارم

من باغرورم شکستم اماتودیدی وحالا

یک چند مترانطرف تر یک صخره یک ابشارم

گفتم که راه سلامت درپیش گیرم پس ازاین

یعنی که عاشق نگردم اما چه شد اختیارم

اندوه عمر گذشته است کینگونه اتش گرفته است

فردا اگر نیمه سوز است شمعی کنار مزارم.