برای رضای عزیز

برای خودم و تمام دوستان مشترک

 

 

 

 

ای خوب نرو بمان گرفته  است دلم

از همهمه ی جهان گرفته است دلم

ای شاعر شعر های ایینه به دست

برگرد و غزل بخوان گرفته است دلم

 

 

 

ای کولی در به در گرفته است دلم

در فصل گل و تبر گرفته است دلم

بارانی چشمها به من میگویند

ابری شده ام  اگر گرفته است دلم

 

 

 

ای شاعر شعر های زیبا رفتی

با دیده بسته یا که بینا رفتی

گویا که به مجتبی رسیده بی تو

ارثی که یتیم از پی بابا رفتی

 

 

 

تا لحضه اخر تو ببین همسر را

تنها نگذاشت کودک و مادر را

بی لیلا و بدون الهام چه تلخ

می خواند بروسان غزل اخر را

 

 

 

در جلوه گری شبیه بیتابی ماه

میخواند برسان غزلش را ناگاه

در حیرتم از خوب و بد اخر کار

لا حول و لا قوه الا بالله

 

 

 

ما ره گذریم و در گذر جا ماندیم

بی همسفریم و در سفر جا ماندیم

هرچند که ره روان گذشتند ولی

ما در خم کوچه هنر جا ماندیم

 

 

 

ما بی خبریم و بی خبر می مانیم

اهل هنریم و بی هنر می مانیم

تنها دو سه روز تا سفر مانده رفیق

 دریاب که بی زاد سفر می مانیم

 

 

 

 

اللهم ارزقنی شفاعته الحسین یوم الورود