شوری است پر از حادثه در جام لب تو

ای جان به فدای تو و پیغام لب تو

 

تو پادشه حسنی و انگور ملاحت

شیرین نشود الا در جام لب تو

 

در شیره ی کندوی طبیعت نچشیدم

شیرینی یک بوسه ز انعام لب تو

 

تقدیر من البته که خون خوردن خام است

رازی است فروبسته سرانجام لب تو

 

خوش باد به حال کلماتی که نشستند

در گوشه ای از شکل  دل آرام لب تو

 

بسیار هنرمند کسانی که چه بشکوه

مردند در اندیشه ای از کام لب تو